ساراسارا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه سن داره

خاطرات سارا

اخرین ساعات انتظار

اخرین شب انتظار برای اومدن فرشته کوچولومون رو داریم سپری میکنیم. هر سه مون برای دیدن ساینا اشتیاق داریم مخصوصا سارا که این روزای اخر برای اومدن نی نی کوچولومون لحظه شماری میکنه. لحظاتی رو سپری میکنیم همراه با اشتیاق و اضطراب.  سر به دنیا اومدن سارا انقدر اضطراب نداشتم ولی اینبار بیشتر نگرانم هر چند که با همه وجودم به خدا توکل کردم و همه چیز رو به خودش سپردم ولی بازم گاهی نگرانی بهم غالب میشه. خداجونم ارامشمون رو بیشتر و بیشتر کن و فردا رو برامون روزی پر از خاطرات شیرین و شاد قرار بده و چشم و دلمون رو به قدم فرشته کوچولومون که هدیه ای گرانبها از طرف توست روشن کن.  سارای گلم مامان عاشقته و از خدا میخواد که فردا به یکی از ارزوهای ...
22 آذر 1395

اولین اجرای پیانو recital

دو روز پیش جمعه نهم دسامبر 2016 سارا برای اولین بار تو جمع پیانو اجرا میکرد. مکان مراسم یه کلیسا بود که همه شاگردهای معلمشون به همراه والدین و یا دوستانشون اومده بودن و هر کدوم قطعاتی رو اجرا میکردن. ما هم به همراه شارلت رفتیم و البته کیس هم بعدش اومد. مراسم خیییلی خوبی بود و از اجرای سارا واقعا لذت بردیم. خود سارا هم از اجراش خیلی راضی و خوشحال بود. خیلی خوشحالم که دختر گلم با اعتمادبه نفس بالا اجرا کرد و هیچ دلهره ای نداشت. بعد از مراسم هم همه با هم اومدیم خونه ما و با کیکی که شارلت تهیه کرده بود ،اولین ری سایتل سارا رو جشن گرفتیم. کیس مهربان هم واسه سارا یه تدی بر با یه کارت تبریک هدیه گرفته بود.  خدایا ممنونم از این همه لطفتت ...
22 آذر 1395

صدای پای فرشته ها

صدای پای فرشته ها می اید          انگار امدن تو نزدیک است.        سارای گلم و ساینای قشنگم ،امروز میخواستم یه وبلاگ هم برای ساینا درست کنم اما منصرف شدم. دوست دارم این وب سایت برای هر دوی شما باشه تا همیشه کنار هم بنشینید و مطالبش رو بخونید.  کمتر از یه هفته به اومدن مسافر کوچولومون مونده و هر سه مون بیصبرانه منتظر اومدنش هستیم. واسه دیدنش ،بغل کردنش و بوسیدن و بوییدنش طاقت من یکی که تاب شده.  خدای مهربونم ان شالله به لطف خودت و به خیر و خوشی به زود عکس دو تا فرشته کوچولومون رو کنار هم برای خانواده هامون بفرستیم. اون روز واسه سارا یه جفت کتونی و یه پاپوش واسه بیمارستان گرفتیم و گفت...
16 آذر 1395

اولین برف زمستانی

امروز اولین برف امسال بارید و زمین رو سفید پوش کرد. هر سال با باریدن برف اینجا خیلی خوشحال میشدم ولی راستش امسال با سرد شدن هوا و باریدن برف یه کم نگران میشم چون اگه خدا بخواد یکی دو هفته دیگه یه جوجه کوچولو به جمعمون اضافه میشه و با سرد شدن هوا احساس میکنم یه کم سخت تر میشه کارا. از خدا مبخوام به خاطردو تا جوجمون بیشتر و بیشتر کمکمون کنه.  سارای گلم دیروز صبح که از خواب بیدار شد ،هنوز تو جاش بود که منو صدا کرد و گفت مامان دندون ویگیلیم افتاد. این دهمین دندون شبری جوجه کوچولومونه که افتاد. جوجه اونم گذاشت زیر سرش تا توس فری براش هدیه بیاره. صبح که بیدار شد ،دید 2 دلار براش اورده.  خدای مهربونم به حرمت همه نعمتهات و مهربونیهات ،...
8 آذر 1395
1